
هم مثل خودم غمگینی از جدایی گفتی تا چشم هم بزنی میرم و بر می گردم عزیز رفته سفر کی برمی گردی چشمونم مونده به در کی برمی گردی رفتی و رفت از چشام نور دو دیده ای زعالم بی خبر کی برمی گردی غمگین تر از همیشه به انتظار نشستم پنجره امیدمو هنوز به روم نبستم
بدترین غم این نیست که عشقت تو رو بذاره بره.... بدترین غم این نیست که بفهمی دیگه دوستت نداره... بدترین غم این نیست که بفهمی یکی دیگه رو دوست داره... بدترین غم اینه که یکی بمیره بعد بفهمی عاشقت بوده
خانه ات سرد است؟ خورشیدی در پاکت می گذارم و برایت پست می کنم! ستاره ی کوچکی در کلمه ای بگذار و به آسمانم روانه کن بسیار تاریکم
ز سحر همیشه تاریکی ست ولی تاکنون نشده که آفتاب طلوع نکند پس به سحر اعتماد کن
می اندیشم زندگی رویاییست و بال و پری دارد به اندازه عشق....بیاندیش اندازه عشق در زندگیت چقدر است؟در کجای زندگیت است؟ ..دلم به حال عشق می سوزد.چرا سالهاست کسی را عاشق ندیدم؟.....مگر نمی دانیم برای هر کاری عشق لازم است. هر روز دوست داشتن را به فردا می انداختی و حالا می بینی دیگر فردا یی وجود ندارد. سالها چشمت را به رویش بسته بودی و نمی دانستی و یا شاید نمی فهمیدی. امروز حرف حقیقت را باور می کنی ...اما افسوس که خیلی زودتر از انچه فکر می کردی دیر شده